درسی از تجارب سیاستی: اصلاح بد با بدتر؟!

درسی از تجارب سیاستی: اصلاح بد با بدتر؟!

 

    جمهوری تاجیکستان با منابع آب فراوانش در زمان اتحاد جماهیر شوروی سالانه یک‌میلیون تن پنبه تولید می‌کرد؛ ولی اکنون تاجیکستان پنبه بسیار کمتری تولید می‌کند و آن منابع و مزارع عظیم رها شده است؛ این موضوع عجیب نیست؛ زیرا هر کارگر می‌تواند در هر روز در حدود پنجاه کیلوگرم پنبه برداشت کند، با این میزان برداشت نمی‌توان دستمزد مورد انتظار کارگران را پرداخت و زندگی نسبتاً مناسبی را برای کارگران فراهم کرد؛ ولی اتحاد شوروی دستمزد قابل قبولی به کارگران می‌پرداخت، کارگران مزارع بیکار نبودند و پنبه بسیاری تولید می‌کردند؛ به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این‌گونه رفتارهای غیراقتصادی کنار گذاشته شد. بعدازآن کسی دستمزد نابجایی به کارگران پرداخت نکرد، کارگران بیکار شدند، مزارع و کارخانه‌های بسیاری در سراسر اتحاد جماهیر شوروی تعطیل شدند؛ تولید عظیمی متوقف شد، اقتصاد بزرگی ناگهان کوچک شد؛ مردم نسبتاً مرفه جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی یک‌شبه فقیر شدند و عظمت رشک‌برانگیز و ابهت سهمگین به ناگهان نابود شد و آن شد که شد، این داستان فروپاشی یک اقتصاد بزرگ در یک کشور بزرگ است.

 


   پرداخت دستمزدهای بالا در عمل به معنی پرداخت یارانه بالا است، اگر پرداخت یارانه به تولید پنبه کار غلطی بوده و مانع رشد بهره‌وری می‌شده، آیا توقف تولید و فقیرتر شدن مردم از نظر اقتصاد کار درستی است؟ اگر به مسئله از نظر بنگاهی نگاه کنیم، توقف فعالیت واحدهای تولیدی غیررقابتی به صلاح است و حتی اجتناب‌ناپذیر است؛ ولی از نگاه ملی چطور؟ آیا مردم، فقیر و بیکار شوند و هیچ تولیدی نداشته باشند، بهتر است یا اینکه مردم فعال و مشغول تولید باشند ولو اینکه تولید آن‌ها رقابتی نباشد؟ بی‌تردید راه صحیح هیچ‌کدام از دو گزینه فوق نیست؛ نه تداوم رخوت و بهره‌وری ناچیز به صلاح است و نه نابودی و توقف تولید تدبیر درستی است؛ بلکه نابودی تولید بدترین گزینه است، پس بالاخره راه‌حل چیست؟ به نظر من اشتباه بزرگی است که صاحب‌نظران اقتصادی کشور بگویند که اگر تولیدات غیررقابتی متوقف شوند بنگاه‌های رقابتی جای آن‌ها را پر می‌کنند؛ زیرا چنین اتفاقی نمی‌افتد، بلکه فقط واحدهای تولیدی با بهره‌وری پایین نابود می‌شوند، اقتصاد ضعیف ویران می‌شود؛ درحالی‌که صنایع پویا و فعال جایگزین صنایع قبلی نمی‌شود.

 

   بدیهی است که رشد بهره‌وری در سطح ملی نیازمند تمهیدات ساختاری در اقتصاد است، حتی ممکن است نیازمند اصلاحاتی در برخی از سازوکارهای اداری و مناسبات اجتماعی آن کشور باشد، با هرگونه اصلاحاتی منافع مادی عده‌ای به خطر میفتد و کسانی که منافع آن‌ها به خطر افتاده است در برابر اصلاحات اداری و تغییر سازوکارهای اقتصادی مقاومت و کارشکنی خواهند کرد، اگر کسانی فکر کنند که صرفاً با حذف یارانه‌ها و حمایت‌های نادرست، بهره‌وری افزایش می‌یابد؛ نه‌تنها تشخیص و نگرش جامعی از مقوله بهره‌وری ندارند بلکه به مسائل اجتماعی و بوروکراسی و به قدرت بازدارنده فساد آگاهی ندارند. درواقع چنین کسانی فهم و درک درستی از مقوله بهره‌وری در سطح بهره‌وری ملی ندارند؛ درواقع فهم آنان منحصر به بهره‌وری بنگاه‌ها است.

 

نتیجه‌گیری می‌کنم:

  که نباید به‌طور ناگهانی تصمیمات بزرگ و کلی برای کل اقتصاد یک کشور اتخاذ شود، بلکه اقدامات و اصلاحات منسجم بسیار زیادی برای نجات اقتصاد کشور باید صورت پذیرد، اصلاحات را بهتر است به دسته‌هایی افراز کرد تا پیاده‌سازی آن آسان‌تر شود؛ اقداماتی برای صنعت خاصی و یا برای منطقه خاصی و یا برای بخش خاصی از اقتصاد، به عبارتی دیگر کاری که چینی‌ها برای اصلاح اقتصاد کردند، بهتر از کاری است که روس‌ها برای اصلاح اقتصادشان کردند. 

 

یادداشت مهمان - صابر میرزایی